یاسینیاسین، تا این لحظه: 3 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
مامان فائزهمامان فائزه، تا این لحظه: 30 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

میم مثل دنیای خاطراتم

پدر عزیزتر از جانم!

1400/3/8 11:57
نویسنده : مامان فائزه
130 بازدید
اشتراک گذاری

پدر عزیزتر از جانم! قاب عکست به من لبخند میزند. می گویم: خدا جان! اجازه بده که فقط یکبار دیگر صدایش را بشنوم و یک بار دیگر او را در آغوش بگیرم. فیلم‌هایی که از تو ضبط کرده‌ام را می گذارم. اشک می‌ریزم و صفحه نمایش را در آغوش می‌گیرم. می‌ترسم کسی سر برسد و بگوید که دیوانه شده‌ام اما من فقط دلتنگم. دلتنگ کسی که پشت و پناهم بود.
دلتنگم برای او که تا بود، نمیدانستم امنیت، بخشش، مردانگی و همه چیز با او معنا میشود. کاش می ‌شد فرصت‌های رفته را جبران کرد، کاش می‌آمدی و من میگفتم که دیگر قدر تو را میدانم. حالا که جسم تو اینجا نیست، سعی می کنم خاطراتت را زنده کنم؛ غرور و نجابت، پاکی و صفای قدم، سنگینی سکوت و نگاه‌های نافذ تو را به خاطر می‌آورم.

 ریز ریز مثل بارانهای طولانی و بی‌شتاب ساعت‌ها اشک می‌ریزم. اگر کسی اشک‌هایم را دید، به من می گوید که باید صبر کنم. چه می‌گویند؟ در مرگ تو صبر؟؟ نیشخند می‌زنم. خون از چهارگوشه جگرم می‌چکد اما در ظاهر صبر می کنم و اشک‌هایم را از دیگران پنهان می‌دارم.

پسندها (3)

نظرات (3)

مامان زهرهمامان زهره
12 خرداد 00 12:00
روح بلند و ملکوتی و آسمونیشون شاد. این غم و درد بزرگ و سنگین هیچ وقت سرد و فراموش نمیشه . صبوری خیلی بی معنی. وقتی به معنی واقعی پدر پشت و پناه امنیت آرامش صلابت مهربونی نجابت و.. از دست میدی فقط باید خون گریه کرد . قدرش و ندونستیم و تا عمر داریم حسرت دیدارش بوسیدنش بوئیدنش جبران زحمات و خستگیاش به دلمون می مونه. کاش حلالمون کنه و این همه کم کاریامون و ببخشه😭
زینبزینب
12 خرداد 00 12:00
وای از عکس نگو که انگار زنده و سالم دارن بهمون میخندن...همون لبخند همیشگی....همون لبخندی که با دیدنش باور این داغ سخت تر میشه...خدا خودش به دلت آرامش بده  
مامان نفیسهمامان نفیسه
8 شهریور 00 11:33
فائزه عزیزم از خدا میخوام خودش دلت رو آروم کنه😢