وای برما با دلتنگی و روزای بدون شما که پیش رو داریم😭😭😭
امروز صبح با صدای آلارم گوشی که نمیدونستم از کجاست بیدار شدم.مثل همیشه عصبانی شدم و با خودم گفتم کیه که گوشیشو خاموش نمیکنه.پاشدم و دنبال صدا گشتم.صدا تو کیف خودم بود.با خودم گفتم من که اینجور زنگی ندارم.وقتی نگاه کردم گوشی شما بود.وقتشه بیدارشین بابا😭
تا قبل دیدن گوشیتون اینقدر گیج بودم که یادم نبود چه خاکی به سرم شده.
گوشیتونو که دیدم غم عالم به دلم اومد.
چون یادم اومد دیگه هیچ وقت بیدار نمیشین😭
بابایی واسه رفتنتون زود بود.شما که خوب بودین.چی شد یهو؟
مامان منتظر بودن شما خوب بشین و از ده روز تنهاییشون واستون بگن.از روزایی که فقط با شما میتونن درموردش حرف بزنن.
منم منتظر بودم خوب بشین و یاسین منو بغل کنین.آخه یاسینم میخنده.میخواستم به روتون یه لبخند بزنه تا غم دنیا از دلتون بره.
شما مگه به من قول ندادین میاین دنبال منو پسرم و با کالسکه یاسینمو میبرین خونتون؟چرا زیر قولتون زدین؟!!
بابایی من وسائلمو جمع کردم که خونتون خلوت باشه. نرفتم که نیام.میخواستم برگردم پیشتون.
تا من رفتم شما کجا رفتین؟😭
کاش فقط یکم دیگه میموندین تا بیشتر از قبل قدرتونو بدونم.
حیف که رفتین بابا ما هنوز خیلی کارا باهم داشتیم.شما که مطمئنا جاتون بهشته.ولی وای برما با دلتنگی و روزای بدون شما که پیش رو داریم😭😭😭